- رو به رو
- مقابل
معنی رو به رو - جستجوی لغت در جدول جو
- رو به رو
- برابر هم، رویاروی، رو در رو، روبارو، روی در روی
رو به رو شدن: برابر هم شدن، به هم رسیدن و رو در روی یکدیگر واقع شدن
رو به رو کردن: کنایه از دو تن را در برابر هم نگه داشتن که حرف های یکدیگر را بشنوند یا مطلبی را در مقابل هم بگویند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقابله
کنایه از بحث ورسیدگی دقیق، با کمال دقت
منظم و مرتب، درست، آماده برای کار، آماده، مهیا
رو به راه شدن: آمادۀ سفر شدن، آمادۀ کار شدن، راست آمدن کار، سر و سامان یافتن کار
رو به راه کردن: آماده کردن، درست کردن و سر وسامان دادن به کاری یا چیزی
رو به راه شدن: آمادۀ سفر شدن، آمادۀ کار شدن، راست آمدن کار، سر و سامان یافتن کار
رو به راه کردن: آماده کردن، درست کردن و سر وسامان دادن به کاری یا چیزی
برابر هم، روبارو، رو به رو، رویاروی، روی در روی
دارای تاها یا لاهای متعدد، تو در تو، لا بر لا، لا به لا، توه بر توه، تا بر تا، پرده در پرده
مجدداً، تازه به تازه، پیاپی، متوالیاً
برابر هم شدن، به هم رسیدن و رو در روی یکدیگر واقع شدن
کنایه از دو تن را در برابر هم نگه داشتن که حرف های یکدیگر را بشنوند یا مطلبی را در مقابل هم بگویند